کد مطلب:67993 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:651

فلسفه سیاسی اسلام











پس از آنچه گفته شد، به شكل فلسفه سیاسی اسلام می رسیم. برخی چنین پنداشته اند،فلسفه سیاسی اسلام یا چنین به پنداشتها داده اند، كه در اسلام، راجع به امامت و رهبری (فلسفه سیاسی)، تاكید و تبیینی نشده است، و به اصطلح، اسلام فلسفه سیاسی ندارد. و این امر را- كه خود پنداشته اند- نقص مجموعه فرهنگی و تربیتی اسلام خوانده اند. البته اگر چنین پنداری درست باشد، این خود نقص خواهد بود. اما این ایراد تنها بر روشی وارد است كه می خواهد چنین وا نماید كه: پیامبر اكرم، در طول مدت بیش از بیست سال پیامبری كه صدها تعلیم آورده و جزیترین چیزها حتی آداب و رسوم ورود به حمام را فرموده است- لام تا كام، درباره رهبری امت و سرنوشت مسلمانان و قرآن و قبله و آینده ابدی اسلام چیزی نگفته است- كاری كه از یك آدم عادی نیز سر نمی زند. نیازی نیست كه بگوییم این سخن، بر خلاف خود سنت است، زیرا پیامبر خدا از روز آشكار كردن دعوت تا دم مرگ- بر پایه مآخذ خود اهل سنت و صرف نظر از مدارك شیعه- لحظهای سخن گفتن درباره این موضوع مهم و تاكید و تبیین آن را فرو نگذاشته است. مآخذ و كتب حدیث و سنت اسلام، از این احادیث مملو است، یعنی احادیث ارشاد امت به امامت. جالب توجه است كه طبری، مورخ معروف، نوشته است:

[صفحه 54]

و فرق رسول الله «ص» فی جمیع البلاد التی دخلها الاسلام عمالا علی الصدقات[1] .

- پیامبر اكرم، كارگزاران خود را به همه شهرها و سرزمینهایی كه مردمان آنها مسلمانان شده بودند فرستاد تا اموال عمومی و سهم بیتالمال را بستانند و به مركز اسلام بفرستند.

اكنون آیا چنین دینی به تشكیل حكومت دینی و مسائل سیاسی نظر ندارد؟ آیا چنین دینی می تواند صرف یك رشته پندهای اخلاقی و عقاید اخروی باشد بدون نظام رهبری و فلسفه سیاسی؟ و آیا چنین پیغمبری كه به همه شهرهای مسلمان شده، برای جمع آوری وجوه بیتالمال كارگزار می فرستد و در صدد تشكیل حكومت و قدرت مركزی و نظام مالی بر می آید و این حكومت را تشكیل هم می دهد و صدها حكم مالی و اقتصادی و اجرای حد و قصاص و تنظیم سپاه و كسب قدرت تشریع می كند، می شود نسبت به جانشین و خلیفه پس از خود و سرنوشت آینده قرآن و امت كلمه ای بر زبان نیارد؟ نه، نمی شود. و روح دین اسلام و اصل اسلام محمد همان است كه ائمه طاهرین و عالمان بزرگ شیعه گفته اند. تعلیمات عالیه علی نیز در همین راه بوده است، چنانكه درباره «نهج البلاغه» گفته اند:

معظم خطبه فی السیاسة و اقلها فی الزهد.[2] .

- بخش عمده خطبه ها و سخنان نهج البلاغه درباره سیاست است، و اندكی از آن درباره زهد و اندرز.

و همین است دین زنده، و جزاین نمی تواند باشد.

[صفحه 55]

در «قرآن كریم» نیز آیات چندی درباره رهبری آمده است[3] - چنانكه پیشتر اشاره كردیم. پس در اسلام فلسفه سیاسی به جدیترین صورت و از آغاز كار دعوت، مطرح بوده است، و جزء اركان اصلی قرار داده شده است.[4] و علما و سلف شیعه، از آغاز و از میان خود صحابه، به اهمیت مسئله رهبری توجه داشتند و عدالت را در آن، شرط قطعی می دانستند. در طول تاریح هیچگاه از اهمیت آن و پراكندن و یاددادن این اهمیت غفلت نكردند و تن نزدند. و بجز آنچه از نظر عملی انجام دادن و بزرگان شیعه از روز سقیفه تا روز عاشورا و... همواره با حكومت غیر عادل درگیر شدند، تا جایی كه خون خود را دادند، بجز اینها، در عرصههای فكری نیز درباره اهمیت آن همی كار كرده اند و كتاب نوشته اند.

و با ید دانست كه بجز حركت عینی عاشورا در تعیین فلسفه سیاسی اسلام و تصحیح حكومت و رهایی بخشیدن اسلام و مسلمین از دست حكومتهای مسرف و كذاب، اقدامات مهم و متعدد دیگری از ائمه طاهرین به ظهور رسیده است و تعلیمات روشنفگری آموخته شده است، از جمله، این تعلیم از امام ابوالحسن علی بن موسیالرضا (ع):

ان الامامة زمام الدین و نظام المسلمین[5] .

[صفحه 56]

امام رضا (ع)، رهبری و امامت را شیرازه دین و مایه نظم مسلمین می داند، كه بدون نظم و شیرازه، هیچ امتی نه بر سر پا می ایستد و نه در جهان نفوذ می كند. و از این نمونه، تعلیم والا، بسیار است. و همین بود كه دانشمندان و فیلسوفان و متكلّمان و مفكّران و ادیبان و شاعران شیعه سپس كوشیدند تا این مفاهیم را بگسترانند. و اگر قسمت عمده متكلمان و علمای بزرگ دیگر مذاهب اسلامی كوشیدند تا این گونه در میان امت رواج دهند كه اطاعت از هر فاسق و فاجری وظیفه شرعی اس، علمای شیعه یكصدا گفتند، نه چنین است، فقط امام معصوم، فقط حاكم عادل.

حافظ محیی الدین یحیی نووی شافعی (م 676) عالم و محدث معروف اهل سنت، در كتاب شرح «صحیح مسلم» می گوید:

همه اهل سنت از فقها و محدثین و متكلمین، بر این عقیده اند كه خلیفه و حاكم به خاطر فسق و ظلم و تعطیل احكام خدا عزل و خلع نمی شود، و خروج و قیام علیه او نیز جایز نیست، فقط باید او را پند داد![6] .

در مسائل و احكام فقهی نیز، بدین موضوع، به طور آشكار بر می خوریم، از جمله درباره نماز جمعه و احكام آن:

مسلمانان همگی نماز جمعه را واجب می دانند... ولی در این امر اختلاف دارند كه آیا در وجوب نماز جمعه، وجود سلطان یا نایب او شرط است، یا در هر حال، واجب است؟ حنفیان و شیعیان وجود سلطان یا نایب او را شرط می دانند... و شیعه عدالت سلطان را نیز شرط كرده اند، و گرنه بود و نبودش یكی است. اما حنفیان عدالت را شرط نمی دانند.[7] .

[صفحه 57]

و حتی مصلح اجتماعی روشنفكری چون رفاعه رافع الطهطاوی مصری[8] می گوید:

... حاكم نماینده خداست و تنها داور كارهای او، وجدان اوست. و محكومان یعنی توده مردم، باید به طور مطلق از فرمانروایان خود اطاعت كنند... و این دنباله عقاید فقهایی چون ماوردی و اشعری و ابن جماعه است. ..[9] .

اكنون این طرز تفكر و جهان بینی را مقایسه كنید با آنچه شیعه بدان معتقد است، و فارابی، به عنوان یك فیلسوف شیعی، آن را پیشنهاد می كند، چنانكه مورخان فلسفه گفته اند و حتی این طرز تفكر را دلیل تشیّع او دانسته اند:

از تمایل فارابی به تشیع از آنجا آگاه می شویم كه او نیز فلسفه را به طرف سیاست سوق می داد. و این راهی بود كه همه پیروان تشیع، برای سرنگون ساختن قدرت حاكمه و اقامه نظامی سیاسی كه امام در راس آن باشد گام بر می داشتند. به عقیده ایشان امام هم هادی است و هم مهدی، بدین معنی كه عقل فعال (یا نیروی غیبی و الهی) به نور خود او را راهنمایی می كند و او مردم را در پرتو این نور راهبری می فرماید.[10] .

و بدین سالن فارابی، «مدینه فاضله» خود را بر پایه امامت پی ریخت.

گذشته از او دیگر علما و فلاسفه شیعه پیش از فارابی و پس از او همواره درباره این تعلیم حیاتی سخن گفتند.

ابن سینا به اهمیت فلسفه «نصّ» (محتوای غدیر) توجه داد.

[صفحه 58]

خواجه نصیرالدین طوسی در «تجرید» نوشت: «لانّهُ حافظ للشّرع»، چرا امام معصوم و حاكم عادل لازم است، چون تنها چنین پیشوایی نگهبان دین است.

شیخ الطّایفه، عالم بزرگ اسلام، محمد بن حسن طوسی، در آغاز كتاب «تلخیص الشافی» در شرح اهمیت موضوع «امامت» چنین گفت:

فانی رایت اهم الامور و اولاها، و آكدالفرائض و احراها للمكلف- بعد النظر فی طریق معرفة الله تعالی و صفاته و توحیده و عدله- الاشتغال بالنظر فیما یعود الاخلال به یالضرر علی ما حصل له من المعرفة، و یرجع التفریط فیه بالنقض علی ما ثبت له من التوحید و العدل، لانه متی لم یفعل ذلك لم یكن مستكملا لجمیع شرائط التوحید، بل یكون مخلا ببعضها...و هو الامامة.

- من دیدم كه مهمترین و سزاوارترین امور و موئكدترین و شایسته ترین فرایض دینی مكلف، پس از تحصیل معرفت خدا و علم به توحید و عدل و دیگر صفات خداوند، تحصیل علم و معرفت به چیزی است كه اخلال به آن و سهلانگاری در آن به توحید و معرفت خدا زیان می رساند و كوتاهی كردن درباره فهم آن و اعتقاد یافتن به آن، اعتقاد توحید را نقض می كند، زیرا اگر مكلف، درباره این موضوع، اطلاع و معرفت درست نداشته باشد، شرایط توحید را كامل نكرده است، بلكه برخی از شرایط ایمان به توحید را تباه ساخته است. ..[11] این موضوع، «امامت» است.

و علامه حلّی، در آغاز كتابی كه درباره امامت نگاشت، به نام «منهاج الكرامة» چنین آورد:

[صفحه 59]

فهذه رسالة شریفة منیفة، اشتملت علی اهم المطالب فی احكام الدین، و اشرف مسائل المسلمین. و هی مسالة الامامة.

می نگرید كه یكی از بزرگترین علمای اسلام و شیعه، امامت و مسئله رهبری و فلسفه سیاسی را، مهمترین حكم دین و شریفترین مسئله مسلمین می خواند.

تامّل در سخن شیخ طوسی و علامه حلی و دیگر علمای پیشین شیعه، كه مذهب تشیع را با نظر فلسفی، تحلیل كرده و شناخته بودند، روشن می كند كه در این مذهب (و به سخن درست تر: در دین اسلام)، فلسفه توحید و فلسفه امامت، یعنی فلسفه الهی و فلسفه سیاسی مكمل یكدیگرند، و پس از شناختن خدا شناختن رهبر است و این جزؤ دین بلكه عین دین است. اگر در همه جهان و در سراسر تاریخ بشر و در میان همه مكاتب و مذاهب و نظامها و ایدئولوژیهای عالم، ایدئولوژیی به این مرحله مترقی یافتید، كه پس از ایمان به خدا، ایمان به رهبر معصوم را جزؤ دین قرار داده باشد، بیابید و ما شیعه را نیز آگاه سازید، كه آن كدام است. این است نهایت مرتبه بلوغ انسان، در زندگی در این سیاره.

در ضمن، سخنان این متفكران و عالمان بزرگ شیعی را مقایسه كنید با سخن متفكران بزرگ اهل سنت، از جمله كسی كه او را «حجة الاسلام» خوانده اند یعنی: عزالی. وی می گوید:

اصول ایمان سه است: ایمان به خدا، ایمان به رسول او، ایمان به آخرت. جز اینها هر چه هست فروع است[12] .

او بدین گونه، ایمان به حكومت و امامت را جزو اصول نمی شمارد. و این، میراندن روح اسلام و پایمال كردن نقش تاسیسی اسلام است در جهت اجتماع و از نظر ایدئولوژیك. و این حتی خلاف همان ایمان به خدا و ایمان به رسول است، زیرا در

[صفحه 60]

كتاب خدا و سنت رسول، مسئله وجوب اطاعت از «ولی» و «اولوالامر» و «امام عادل معصوم»، همواره مطرر شده است. و پایه اصلی اسلام از نظر اجتماعی همین است، زیرا اسلام دینی صرفاً اخلاقی و آخرتی نیست. اسلام برای تامین همه جهات و مسائل بشری است. و شیعه بر این اساس، امامت و ایمان به پیشوا را جزو اصول مذهب خویش می داند. اما غزالی، به خاطر رعایت جانب دستگاه خلافت، دین ابدی و متحرك اسلام را، فاقد فلسفه سیاسی و موضع اجتماعی معرفی می كند. این است نتیجه دوری از آل محمد. و این است نتیجه صوفی گری و خانقاه گرایی. یك بار دیگر در سخن علامه حلّی و حجة الاسلام غزالی نیك بنگرید، و آن دو را با هم مقایسه كنید!

این را هم، همراه دریغ و درد بسیار، بگویم كه بسیاری از عالمان شیعه این روزگار كه به هر حال، وارث آن فرهنگند، یعنی فرهنگ خدا پرستان انسانگرایی چون ابوذر غفاری، مقداد كندی، عمار یاسر، مالك اشتر، حجربن عدی، حبیب بن مظاهر، مسلم بن عوسجه، میثم تمار، رشید هجری، سعیدبن جبیر، ابن سكیّت، فارابی، ابن سینا، خواجه نصیر طوسی، شیخ مفید، علامه حلی، شیخ طوسی، شهید اول، شهید ثانی، قاضی نور الله شوشتری، میرزای شیرازی، سید جمال الدین اسدآبادی شیخ محمد خیابانی و... مسائلی را كه مطررمی كنند همین مسائل معمولی طهارت و نجاست و اجاره و رهن و بیع و ارث و مستحبات دفن اموات است و امثال آن. بیقین این فروع و مسائل نیز احكام دین است (البته آن مقدار معقول و مستند و صحیح آن، اگر چه به عنوان حكم ظاهری) و تا دامنه قیامت باید باشد و بیان شود، اما فرع است. و فروع بی اصل- اصل در جهت اجتماعی- همین است كه ملاحظه می فرمایید. و اگرمی بینیم كه مصلح نامبرده، رفاعه رافع الطهطاوی، با حساسیت می گوید:

در كشورهای مسلمان رسم است كه كودكان را پیش از آموختن حرفه ها، قرآن می آموزند... ولی در همین كشورها از آموختن اصول حكومت

[صفحه 61]

و سیاست كه بنیاد حاكمیت عمومی است غفلت می كنند. و حال آنكه این گونه تعلیم، لازمه تعلیم مصالح عامه است. دشوار نیست كه در هر مدرسه آموزگاری بگمارند تا كودكان را پس از فرا گرفتن قرآن و مبادی صرف و نحو عرب، اصول سیاست و اداره عمومی بیاموزد و آنان را از مصالح عمومی كشور داری درست آگاه كند. ..[13] .

این، رسیدنه به آستانه حقیقتی است كه جزء اصول مذهب شیعه است. شیعه می گوید بر هر دختر 9 ساله و پسر 15 ساله واجب است پنج اصل را، از روی فهم و هضم شخصی، بداند و بشناسد، كه یكی از این پنج اصل، امامت است، یعنی حكومت عادل و ولایت اخل حق، و اینكه انسان می تواند مطیع چه كسی باشد و با چه دستی بیعت كند.

پس با این حساب روشن و مستند، پیداست كه گرایش به عصاره (و به اصطلاح فقها، تنقیح مناط شده) محتوای غدیر- كه طرح مدینه قرآنی و بیان فلسفه سیاسی اسلام است- مسئله ای تاریخی و مربوط به گذشته ها نیست.و كسی كه چنین بپندارد- چنانكه اشاره رفت- از بدفهمی دین است و بیاطلاعی، یا بی توجهی، به تاكید دین بر مسائل انسان- جامعه. بدین گونه می نگرید كه این خود می تواند آرمان والای اسلامی و موضعگیری انسانی و تلاش قرآنی هر مسلمان باشد، و مایه سعادت دو جهانی و سیادت و عزت اقوام مسلمان و عمل به خواسته واقعی پیامبر و تصحیح مسیر و بازگشت به اصل.

این است فلسفه اجتماعی و كمال مطلوب و آرمان والای كسانی كه چون این نویسنده می اندیشند، و در این مرحله مهم، به عظمت و عمق تكلیف پی برده اند، و برای تفاهم مسلمین می كوشند و برای نشاندادن واقعیت اسلامی تشیع، و بر طرف

[صفحه 62]

ساختن اتهام ها و سوء تفاهم ها، و برای ایجاد وحدت راستین و سنتگرایانه،[14] و توجه دادن ذهن جامعه به اصل رهبری مسانخ، و گستردن امكانات ماهوی واقعه غدیر. و این است راز پایداری در شناساندن این اصل، و گرامیداشت كسانی كه در این راه عالمانه و خالصانه گام زده اند. و این مساله در عمق و مال خویش، از مرز اسلام و وحدت مسلمانان نیز در می گذرد، و مسئله ای می شود چنانكه.اسلام خواسته است مربوط به همه انسانها و انسانیتها...

[صفحه 63]



صفحه 54، 55، 56، 57، 58، 59، 60، 61، 62، 63.





    1. «طبری»، ج1750:4، چاپ دخویه.
    2. «تاریخ الادب العربی» تالیف دكتر عمر فروخ، ج309:1.
    3. از جمله این آیات، بر طبق تفاسیر بسیاری از مفسران بزرگ اسلام، اعم از شیعه و سنی:

      سوره 4 (نسا)، آیه 59

      سوره 5 (مائده)، آیه 3، و آیه 55، و آیه 67

      سوره 28 (قصص)، آیه 68

      سوره 33 (احزاب )، آیه 36

      سوره 70 (معارج )، آیه 1 تا 3

      سوره 98 (بینه)، آیه 7.

    4. چنانكه در مذهب شیعه، جزؤ اصول است.
    5. «سفینة البحار»، ذیل ماده «ام».
    6. «المنهاج»، در حاشیه «ارشاد الساری، شرح صحیح بخاری»، ج 36:8. و این نظر عموم متكلمین و محققین بزرگ اهل سنت است، نظیر باقلانی و ابوالثنا اصفهانی و... برای دیدن نمونهای چند از این نظریات «الغدیر»، ج 136:7 به بعد.
    7. «الفقه علی المذاهب الخمسة: الجعفری، الخنفی، المالكی، الشافعی، الحنبلی»- تالیف شیخ محمد جواد مغنیه 137، چاپ چهارم، بیروت.
    8. از مصلحان دینی و اجتماعی مصر، در سده سیزدهم (م 1290 ه’.ق).
    9. «تخلیص الابریز من تخلیص باریز» 354 و 368، نقل از كتاب «سیری در اندیشه سیاسی عرب»- تالیف دكتر حمید عنایت 32. البته هطاوی، سپس این نظریه نادرست را به صورتی تعدیل می كند- همان كتاب.
    10. «تاریخ فلسفه در جهان اسلامی» تالیف حسنا الفاخوری و خلیل الجر، ترجمه عبدالمحمد آیتی 402.
    11. این موضوع، اصلی است اساسی در تشیع، چنانكه امام ابوالحسن علی بن موسی الرضا(ع) نیز، در حدیث معروف «سلسلة الذهب»، پس از ذكر كلمه «توحید»، شراط امامت را یادآور شده به این معنی كه بقای توحید و دین توحید، به وسیله رهبری خواهد بود معتقد به توحید و نشر توحید.
    12. «فیصل التفرقة» 77 تا 78، نقل از «تاریخ فلسفه در جهان اسلامی» 89.
    13. «سیری در اندیشه سیاسی عرب» 33.
    14. یعنی عمل به سنت نبوی غدیر و دیگر سنتهای نبوی راجع به وصایت و امامت.